ای نسيم سحر آرامگه يار كجاست؟
منزل آن مه عاشق كش عيار كجاست؟
عقل ديوانه شد، آن سلسله ی مشكين كو؟
دل ز ما گوشه گرفت، ابروی دلدار كجاست؟
باده و مطرب و گل جمله مهياست، ولی
عيش بی يار مُهنا نشود، يار كجاست؟
شب تار است و ره وادی ايمن در پيش،
آتش طور كجا، موعد ديدار كجاست؟
دلم از صومعه و صحبت شیخ است ملول
يار ترسا بچه و خلوت خمار كجاست؟
□
آن كس است اهل بشارت كه اشارت داند
نكته ها هست بسی، مَحرم اسرار كجاست!
هر كه آمد به جهان نقش خرابی دارد؛
در خرابات مپرسيد كه " هشيار كجاست؟! "
□
عاشق خسته، ز درد و غم هجران تو سوخت
خود نپرسی تو، كه آن عاشق غمخوار كجاست؟
هر سر موی مرا با تو هزاران كار است
ما كجاييم و ملامتگر بيكار كجاست!
□
حافظ! از باد خزان در چمن دهر، مرنج
فكر معقول بفرما، گل بی خار كجاست؟