حافظ راز عجیبی است!
به راستی کیست این قلندر یک لاقبای کفرگو که در تاریک ترین ادوار سلطه ی ریاکاران زهدفروش، در ناهاربازار زاهدنمایان و در عصری که حتا جلادان آدمی خوار مغروری چون امیر مبارزالدین محمد و پسرش شاه شجاع نیز بنیان حکومت آن چنانی خود را بر حد زدن و خم شکستن و نهی از منکر و غزوات مذهبی نهاده اند یک تنه وعده ی رستاخیز را انکار می کند، خدا را عاشق و شیطان را عقل می خواند و شلنگ انداز و دست افشان می گذرد که:
این خرقه که من دارم در رهن شراب اولا.
وین دفتر بی معنی غرق می ناب اولا!
کیست این آشنای ناشناس مانده که چنین رودررو با قدرت ابلیسی شیخان روزگار دلیری می کند که:
پیر مغان حکایت معقول می کند،
معذورم ار محال تو باور نمی کنم!
یا تمسخرزنان می پرسد:
چو طفلان تا کی ای زاهد، فریبی
به سیب بوستان و جوی شیرم؟
و یا آشکارا به باور نداشتن مواعید مذهبی اقرار می کند که فی المثل:
من که امروزم بهشت نقد حاصل می شود
وعده ی فردای زاهد را چرا باور کنم؟
به راستی کیست این مرد عجیب که با این همه، حتا در خانه ی قشری ترین مردم این دیار نیز کتابش را با قرآن و مثنوی در یک تاقچه می نهند، دست آلوده به سویش نمی برند و چون برگرفتند همچون کتاب آسمانی می بوسند و به پیشانی می گذارند، سروش غیبش می دانند و سرنوشت اعمال و افعال خود را با اعتماد تمام بدو می سپارند؟
کیست این کافر که چنین به حرمت در صف پیغمبران و اولیاءالله اش می نشانند؟
:: بازدید از این مطلب : 220
|
امتیاز مطلب : 130
|
تعداد امتیازدهندگان : 44
|
مجموع امتیاز : 44